کد مطلب:161305 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:143

مردم کوفه و رخداد کربلا
در منابع تاریخی و در میان مردم، اهل كوفه، اهل غدر و خیانت دانسته شده و گفته


شده است كه وفای به عهد در میان آنها امر نادری است. مردم كوفه عجول بودند و همین امر موجب ضرر برای خود آنها بوده است. زود رنج بودن، زود قانع شدن، زود تسلیم شدن و زود سركشی كردن، از روحیات آنها بشمار می آید.

و اما موضع گیری آنها در قبال قیام كربلا و تصویری كه از كوفه در آن زمان می توان ارائه داد، بطور خلاصه چنین است:

یزید كسی بود كه گرچه برای مردم شام تحملش آسان بود، اما برای مردمی چون مردم عراق تحملش قدری مشكل می نمود. هنگامی كه روی كار آمد، شیعیان كوفه مخالفت های خود را آغاز كردند. بسیاری از مردم كوفه نیز كه جانشین مناسبی برای جایگزینی یزید نداشتند، بر اثر جو عمومی، حسین بن علی علیه السلام را برگزیدند؛ علاوه بر اینكه عراق در شرایط طبیعی، مایل به پذیرش حكومت شام نبود. وقتی كه دعوت از ناحیه ی شیعیان آغاز شد، نه تنها عوام مردم پشتیبانی خود را اظهار كردند، بلكه كسانی هم كه موقعیت خود را در خطر می دیدند، تحت تأثیر روحیه ی دیگر مردم قرار گرفته و اظهار حمایت از حسین بن علی علیه السلام كردند. نتیجه ی آن، پیدایش جو كاذب، اما عمومی در حمایت از امام حسین علیه السلام بود. جوی كه بخاطر خلأ سیاسی پس از مرگ معاویه، بنی امیه برای مدتی نتوانستند جای آن را پر كنند. بویژه با حاكمی چون نعمان بن بشیر كه فردی سهلگیر بود، این جو گسترش یافت و تا وقتی كه ابن زیاد به كوفه نیامده بود، بسرعت رو به فزونی بود.

وقتی نعمان بن بشیر حاكم كوفه بود، مردم براحتی اظهار تشیع می كردند و زمانی كه مسلم بن عقیل به كوفه آمد، بشدت از او حمایت كردند. عوض شدن حاكم و جایگزینی ابن زیاد به جای ابن بشیر، اوضاع را بكلی عوض كرد. خشونت ابن زیاد بسیاری از مردم را به هراس انداخت و كسانی كه زودرنج بودند و عجولانه تصمیم گیری می كردند، نه تنها از ناحیه ی ابن زیاد خود را در معرض تهدید دیدند، بلكه در اثر تبلیغات ابن زیاد دایر بر آمدن قریب الوقوع سپاه شام، به كلی خود را باختند.

هنوز چندی نگذشت كه عقب نشینی هواداران مسلم شدت یافت. اشراف شهر كه اكنون تثبیت امویان را آشكار می دیدند، به روشنی به حمایت از امویان پرداختند. این


افراد در طول این مدت ساكت مانده بودند. به طور طبیعی بسیاری از مردم نیز مخالفت با رؤسای قبایل را چندان به مصلحت خود نمی دانستند. وقتی كه مسلم به قصر ابن زیاد حمله كرد، همین اشراف با تهدید و تطمیع، یاران او را به حداقل رساندند و قدرت خود را بر مهار مردم نشان دادند.

در برابر استبداد ابن زیاد، حتی اگر یكی از رؤسا مخالفتی می كرد، افراد قبیله اش جرأت حمایت از او را نداشتند. این وضع كوفه در شرایط جدید بود.

هنگامی كه هانی بن عروه را دستگیر كردند، او رئیس بنی مراد بود و به گفته ی مورخین 4000 اسب سوار و 8000 پیاده حامی او بودند. اگر هم پیمانان و هم قسمان بنی مراد از كنده به آنها اضافه می شدند، جمعا 30000 نفر بودند. با این حال زمانی كه او را دستگیر كرده و در بازار روی زمینش می كشیدند، كمتر دادرسی برای او یافت می شد. [1] اندكی بعد نیز او را به شهادت رساندند و كسی مخالفت نكرد!

فتوای شریح قاضی نیز تأثیر بسزائی در برگرداندن رأی و نظر مردم كوفه داشت. ابن زیاد او را به حضور طلبید و از او خواست تا حكمی دهد و خون امام حسین علیه السلام را مباح اعلان نماید. شریح وقتی این پیشنهاد را شنید، از شدت ناراحتی و خشم، دوات را از روی میز برداشت و محكم بر سر خود زد و گفت: كار خلاف و ستم شما به جایی رسیده كه از من می خواهید خون فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سرور جوانان اهل بهشت را مباح اعلام كنم؟ وی بعد از این سخن، از دارالعماره بیرون رفت. عبیدالله كه برای حكم قتل حسین بن علی علیه السلام مبلغ 100000 دینار طلا برای شریح پیشنهاد داده بود، نقشه ای كشید و تأثیر نقد و نسیه و وعده و عمل را با خود سنجید و به این نتیجه رسید كه دینارها را شبانه به خانه ی شریح بفرستد و دستور داد مأموران حمل طلا و دینار، آنها را در برابر شریح به زمین بریزند تا تأثیر بیشتری داشته باشد. قاضی كوفه، همان شب كه طلاها را دید، دین خود را فروخت و صبح زود به نزد ابن زیاد رفت و چنین اظهار داشت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده هر كس در میان مردم اختلاف كند، قتل او واجب است و آنگاه چنین


نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم. در نزد من ثابت شده كه حسین بن علی، به امیرالمؤمنین و رئیس مسلمین یزید بن معاویه، خروج كرده و بر تمام مسلمانان واجب است او را سر جای خود نشانده و به قتل برسانند! شمر بن ذی الجوشن این حكم را سر تا سر كوفه به چشم و گوش مردم رسانید و آنان را برای نبرد و قتل امام حسین علیه السلام تحریك كرد.

جای تعجب است، تمام كسانی كه در واقعه ی كربلا و به شهادت رساندن امام حسین علیه السلام سهمی داشتند، جنایت خود را به گردن دیگری انداختند، ولی شریح گفت: او از مسیر اسلام خارج گشته و به شمشیر جدش به قتل رسیده است. شریح قاضی تا پایان عمرش - سال 87 یا 97 هجری در سن 167 سالگی - با بغض و دشمنی آن حضرت به سر برد. [2] .


[1] مروج الذهب ج 3، ص 59.

[2] ثمرات الانوار ج 3، ص 182.